این نخستین باری نیست که دست به راهاندازی یک وبلاگ میزنم اما تصمیم دارم تا آخرین بار باشد. تمامی موارد قبلی، برخلاف میل باطنی و بنا بر جبر روزگار یا فشارهای امنیتی بسته شدند اگرچه مطابق با مواد ۲۵ و ۲۶ منشور حقوق شهروندی، هر شهروند جمهوری اسلامی ایران، دارای آزادی در عقیده و آزادی در بیان عقیدهی خود است و هیچکس را نمیتوان بهصرف داشتن عقیدهای، مؤاخذه و مورد تعرض قرار داد. در اصل ۲۳ قانون اساسی فعلی ایران هم بر حق آزادی عقیدهی شهروندان صحه گذاشته شده که البته در هیچ بند و تبصرهای، اشارهای به آزادی بیان نمیشود.
آزادی بیان البته برای من، با برداشت عمومی این روزها که بیشتر شبیه به حق اظهار نظر در خصوص هر مورد به هر شکلی است، کمی تفاوت دارد. نیک آگاهم که مصالح جمعی در پارهای اوقات، توانایی مسکوت نگهداشتن این اصل بشری را داراست، لیکن گمشدهی این روزهای تورزان و افراد مسئول در امنیت کشور، حفظ توازن و دوری از هرگونه افراط یا تفریط در بستن دهان منتقدین است: منتقدانی که نه ااما با اصلیت نظام و ساختار آن مخالفاند، بلکه از سر دلسوزی برای مام وطن، دهان به انتقاد از رویههای جاری و فساد باز میکنند. رویهها و فسادهایی که برخلاف پیکره و متن قرآن کریم، سنت پیامبر اکرم (ص) و البته حقوق بشری رخ میدهند.
حال که در چرخهی کوچی مداوم به دور مدارهای مختلف این کرهی خاکی میگردم و از مرزهای جغرافیایی وطن، بنا به دلایلی درتضاد با خواستههای انسانیام دور افتادهام، رصد آنچه درحال وقوع است و موازنهی دادههای نادرست و یا ناکامل رسانهای با واقعیت، بیشتر از هر زمان دیگری برایم مهم جلوه میکند و بهعنوان فردی که در سرزمینی خاص متولد شده، رشد کرده، تحصیل نموده و تشکیل زندگی داده است، این حق را برای خویشتن قائلم که باوجود دوری از قافله، ضمن تبری از لنگش کن!»های بیمنطق، در پارهای موارد که احساس کنم سخن و یا عقیدهام راهگشا خواهد بود، بگویم آنچه را که باید.
و بهعنوان فردی که نخستین ارتباطش با جهان مجازی، از دریچهی امکانی بهنام وبلاگ» شکل گرفته، تلاش خواهم کرد که بهمانند قبل، از تجربیات و خاطرات و مخاطرات این مسیر ناگوار زندگی نیز بنویسم تا شاید دستمایهی آن شود که روزی، آنچه بر من گذشت، بر دیگران نگذرد.
امضا: یک بیوطن
درباره این سایت